امشب قرنطینه برفی

دوشنبه 25 دی 1402
2:40
زهرا

امروز بیست و چندم دی ماه سال چهار و صد و دوعه

دارم به خودم فشار میارم که بنویسم اما نمیدونم چرا حوصلشو ندارم

اومده بودم خوابگاه برای امتحانای ترم ۷ که یه برفی اومده که شده بحران

زندگی مختل شده نه میذارن از در این زندان که اسمش ب نماد دانشگاهه

پا گذاشت بیرون..

نه کسی رو دارم که بتونم این روز های مزخرف رو سپری کنم

حداقل یکم تنوع باشه ، یه هم صحبت باشه، یکی باشه که حواسش بهت باشه

این روز های و همه ی روز ها اگه آری نبود..

من تنها ترین و همه ترین های بد جهان بودم که میدونم‌اگه بشمارم

ب گریه میوفتم پس میگذرم ازش..

اتاق فضای بدی داره نمیخوام ازش بگم

بعدا که میخونم ممکنه حالم بد بشه..

دوس دارم زودتر تموم کنم و برم هرجا که شده فقط برم

میخوام برم تبریز ولی میدونم ارزو از من توقع داره و من

برای براورد کردن توقع یه زن با دوتا بچه واقعا نمیرم

میرم یکم فشار های اینجارو فراموش کنم

امااز حق نگذریم ارزو واقعا خواهر خوبیه هیچوقت

من ر تحت فشار نمیذاره به خاطر خودش

فداکاره فدا کاره عین مامان..

اره مامان..

مامان خوبم..

خیلی دوسش دارم اما واقعا دختر بدیم

مامان فکر میکنه من دوسش ندارم وهیچ ترسی از نبودش ندارم

اما نمیدونه من خیلی شب ها با ترس نبودش گریه میکنم و دعا میکنم

خدایا عمرم رو باهاش تقسیم کن..

من بی مامان..

خدایا خودت حواست باشه دیگه خب؟ مامانم رو نگهدار همیشه

تا همیشه قبل از مرگم خواهش میکنم

دلم برای الهه تنگ شده

واقعا نمیدونم اگه اونو نداشتم چیکار میکردم اون همراهه رفیقه

خواهره همه چیه عشقه عشق..

فقط حیف که خیلی تنهاست..خیلی ناراحته..خیلی حوصله اش سرمیره

هیچ که تفریحی نداره..حیف که..

از ایدابگم...

چقدررر سختشه امتحانا گفته بودم؟ ترم ۳ شده

اره حیف اون دوسال دیگه تموم میکنه

و من مجبورم دو سال ازگار منتظرش بمونم..

تازه بعد اونم نمیاد پیشم..

اون فقط میخواد بره..

میدونم تو قسمت من و ایدا پیش هم بودن نیست

همیشه جدایی و دوری هست.

یا دوری اون از من ، یا دوری من به اون..

قبلا خودخواه بودم ارزو میکردم‌هنیشه پیش من باشه

اما الان من میخوام هر جا ک دلش خوش باشه باشه اما

همیشه رفیق من باشه

بود و نبود من براش خیلی فرق کنه فکر کنه که باید حتما من باشم..

نگه که فرقی نداره باشه یا نباشه..

باید اینو یه روز ب خودشم بگم..

الان نمیتونم بگم چون به اندازه کافی سر امتحانای طویلش ناراحته


راستی یاداونی که

به قول مهدی احمدوند

یادمه یه روز یکی بود..

عاشق نگاش شدم من.

همیشه تو خواب تو رویا

میدیدم کنارشم من بخیرر....

الان کجای دنیاست نمیدونم...


خدایا راستی شکرت

هزار هزار بار شکرت

هزاران هزاران هزاران بار شکرت

خوشی های زندگی ام و زندگی عزیزانم را مستدام و روز افزون کن

آمین💛🌿


[ بازدید : 391 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما :
]
نام :
ایمیل :
آدرس وب سایت :
متن :
:) :( ;) :D ;)) :X :? :P :* =(( :O @};- :B /:) =D> :S
کد امنیتی : ریست تصویر
ساخت وبلاگ تالار اسپیس فریم اجاره اسپیس خرید آنتی ویروس نمای چوبی ترموود فنلاندی روف گاردن باغ تالار عروسی فلاورباکس گلچین کلاه کاسکت تجهیزات نمازخانه مجله مثبت زندگی سبد پلاستیکی خرید وسایل شهربازی تولید کننده دیگ بخار تجهیزات آشپزخانه صنعتی پارچه برزنت مجله زندگی بهتر تعمیر ماشین شارژی نوار خطر خرید نایلون حبابدار نایلون حبابدار خرید استند فلزی خرید نظم دهنده لباس خرید بک لینک خرید آنتی ویروس
بستن تبلیغات [X]