کوه شیشه ای
✨🌙
روزا دلگیر شدن :(((( کم مونده پاییز امسالم بره تا سال دیگه ... پیداش نشه!!! خانه دلتنگ غروبی خفه بود مثل امروز که تنگ است دلم پدرم گفت چراغ و شب از شب پُر شد من به خود گفتم یک روز گذشت مادرم آه کشید زود برخواهد گشت ابری آهسته به چشمم لغزید و سپس خوابم برد که گمان داشت که هست این همه درد در کمین دل آن کودک خرد؟ آری آن روز چو می رفت کسی داشتم آمدنش را باور من نمی دانستم معنی هرگز را تو چرا بازنگشتی دیگر؟ ❤️🌱 یاده اون روز هایی خوش که انقدر همه چیز زود قدیمی نمیشد... اوابلاگ عزیزم.... چه روزایی اومد گذشت و تموم شد... از تموم شدنش ناراحت نیستم اما... یکمین روز از دوازدهمین ماه سال هزارو سیصدو نود و نه معلم خندید و گفت: زمین گرد است. و من مانده ام در این خیال که روزی تو را در انتهای جهان خواهم دید! هوشنگ ابتهاج من هنوزم به اوابلاگ سر میزنم... هر چند وقت یک بار.... سال95 انقدر اوابلاگ شلوغ و قشنگ بود...ک...نگو.... مینویسم شاید چندین سال ها بعد بیام وبلاگم... و اون روز اگه فراموش کردم یادم بیادک... ....چ اتفاقایی ک اینجا برام اتفاق افتاده... همه کسایی که دوست بودم باشون تو اوابلاگ انشالله غصه سراغ شب هاتون نیاد اگه اینو نمیخونیم... عب نداره دوستون دارم و مخاطب نوشته هایم حسی که تو وجودم رخنه کرده از بین نرفته.. ک خیلی اتفاقا افتاد با وجود عمق بدی هات هنوزم... سلام اوابلاگ سلام دوستام... کیاهنوز ب اوابلاگ سرمیزنن کامنت بذارین کارتون دارم شب که میشه؛ میافتیم توی رودخونهای از خاطره ها! شنا میکنیم، دست و پا میزنیم، غرق میشیم سلام.آوابلاگ... سلام اوابلاگی کِ...
خوبی؟؟
نمیدونم هنوزم میشه تو" تُ فعالیت کرد...؟
از درد هانوشت؟؟
ازبغض هانوشت؟؟
ازخستگی هانوشت؟؟
کسی هست بخونه؟
یااینجاهم مثل زندگیم خلوته...
سوت وکور....
خیلی اتفاقارو اون باعثش بود...
Design By : RoozGozar.com |